۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

خواب الود

گاش می نابی میافتم تا دمی بیشتر از هر شب مست و سست و کرخ میشدم فراموش میکردم خودم را خودت را مستانهایمان را و سالروز فراموش شدگان را گاش خاموشی را میشنیدیم گاش به یاد دریا غروب خورشید را به رخ دریا نمیکشیدیم و همرنگ ماه نمیشدیم توی شب سیاه گاش بی خبر از رهرو نمیشدیم که ما نیز رهرویی هستیم اما مست و خرمان در زلزله های روز و شب با فاصله ها نیز هم بستر میشدیم برای گذر از حال تا دمی دیگر و می غلیظ تر از هر اب
شبرو خواب الود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر